کد قالب کانون امام هادى عليه السلام از تبعيد تا شهادت

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 57
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 285
بازدید کل : 152941
تعداد مطالب : 2266
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 25 دی 1402

شهادت امام علی النقی (ع), تصاوبر شهادت امام هادی(ع)

كابوس هاى متوكل

امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى كه متوكل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى گاه بدون اجازه از ديوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى كنند. آن ها گاه پا را از اين نيز فراتر مى گذاشتند و به هتاكى به ساحت مقدس امام مى پرداختند. در تاريخ آمده است كه برخى اوقات متوكل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى كرد و به بزم شراب خود فرامى خواند.[۱۴]

توطئه نافرجام

هربار كه متوكل تلاش مذبوحانه جديدى را براى ترور شخصيتى امام طراحى مى كرد، با شكست سختى روبه رو مى شد. شكست ها و تلاش هاى پى در پى و بى ثمر متوكل به حدى او را در رسيدن به اغراض پليدش ناكام گذاشته بود كه روزى در جمع درباريان خود فرياد زد: «واى بر شما! كار ابن الرضا روزگار مرا سياه كرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش كردم او جرعه اى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من همنشين گردد، نشد...»[۱۵]

ناكامى و شكست متوكل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بكشد. از اين رو، دستور قتل او را به «سعيد حاجب» داد.

«ابن اورمه» مى گويد: «نزد سعيد حاجب رفتم و اين در زمانى بود كه متوكل، اباالحسن عليه السلام را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعيد رو به من كرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببينى؟ گفتم: سبحان الله ! خدا با چشم ديده نمى شود. گفت: منظورم همان كسى است كه شما او را امام مى خوانيد. گفتم: مايلم.

گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا اين كار را انجام خواهم داد. اينك پيك نزد اوست. وقتى بيرون آمد، داخل شو. هنگامى كه پيك بيرون آمد، وارد اتاقى شدم كه امام در آن زندانى بود. داخل شدم و ديدم كه قبرى جلوى پاى امام كنده اند. سلام كردم و بسيار گريستم. امام پرسيد: براى چه گريه مى كنى؟ گفتم: براى آن چه مى بينم.

فرمود: براى اين گريه نكن؛ زيرا آن ها به خواسته شان نمى رسند. دو روز بيشتر طول نخواهد كشيد كه خدا خون او و هوادارش را كه ديدى، خواهد ريخت. به خدا سوگند، دو روز بيشتر نگذشته بود كه متوكل به قتل رسيد.»[۱۶]

همچنين در اقدامى ديگر، متوكل به چهار تن از دژخيمان خود دستور مى دهد كه امام را با شمشيرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگين بود كه سوگند ياد كرد پس از قتل امام پيكر او را بسوزاند. جلادان او كه با شمشيرهاى آخته انتظار امام را مى كشيدند، تا بدنش را طعمه شمشير خود سازند. با ديدن وقار و شكوه امام آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه تصميم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه كردند. هنگامى كه بازگشتند.

متوكل از آنان پرسيد: «چرا آن چه را كه امر كرده بودم، انجام نداديد؟». پاسخ دادند: «آن هيبت و شكوهى كه در او ديديم، فراوان تر از هراس صد شمشير برهنه بود كه قدرتى در برابر آن نداشتيم؛ به گونه اى دل هاى ما را آكند كه نتوانستيم آن چه را امر كرده بودى، به انجام رسانيم.»[۱۷] به اين ترتيب، بار ديگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.

قتل متوكل، پايانى كوتاه بر توطئه ها

متوكل در كمتر از دو دهه خلافت خود، چيزى جز بدرفتارى با شيعيان و قتل و خونريزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و كينه اى كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و پيروان آنان داشت، گريبان خود او را گرفت.

در شبى كه او به قتل رسيد، «عباده مخنث»، دلقك دربار، مثل هميشه در بزم شراب او مشغول مسخره كردن امامان شيعه بود. او سرش را كه مو نداشت، برهنه كرده و متكايى هم روى شكم خود بسته بود و امام على عليه السلام را مسخره مى كرد و مى گفت: «اين مرد طاس و شكم برآمده مى خواهد خليفه مسلمانان شود».

متوكل شراب مى نوشيد و قهقهه سر مى داد. «منتصر»، فرزند او كه به امامان شيعه علاقه مند بود، از اين حركت عباده خشمگين شد و او را پنهانى تهديد كرد. عباده از ادامه كار منصرف شد، متوكل متوجه او گرديد و از او علت را جويا شد. عباده دليل ادامه ندادن كار خويش را بازگفت. در اين هنگام، منتصر برخاست و گفت: «اى اميرالمؤمنين! آن كسى كه اين سگ، تقليد او را مى كند و اين مردم مى خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مايه افتخار تو. اگر تو مى خواهى گوشت او را بخورى (غيبت و بدگويى او كنى)، بخور، ولى اجازه نده كه اين سگ و مانند او از آن بخورند.»

متوكل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقه مندى به امام على عليه السلام دستور داد تا آوازه خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده اى بخوانند. اين بى حيايى و بى شرمى متوكل سبب شد تا پسرش همان شب تصميم به قتل متوكل بگيرد.[۱۸] از اين رو، به همراهى تركان، نقشه قتل او را كشيد و وزيرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.[۱۹]

جنايت ديوانه وار عباسيان

امام هادى عليه السلام پس از قتل متوكل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى كرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقايسه با دوران متوكل كاهش يافت، ولى سياست هاى كلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدايى، تغييرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شديد نظامى، روزگار مى گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى عليه السلام براى ايشان به ثمر رسيد و وى به دستور «معتز» و سم «معتمد» كه در آب يا انار ريخته شده بود،[۲۰] مسموم شد.

«ابودعامه» مى گويد: «امام در بستر بيمارى بود و من براى عيادت نزد ايشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عيادت من آمدى، برگردن من حقى پيدا كردى و رعايت حق تو بر من واجب است. او در بستر بيمارى آرميده بود وشيعيان به ديدار امام مى آمدند. آن حضرت به صورت كتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى كرد تا پس از شهادت او، شيعيان دچار سرگردانى نشوند.»[۲۱]

پرواز به سوى دوست

امام هادى عليه السلام، در سوم رجب سال 254 ه.ق، به شهادت رسيد.[۲۲]

«احمد بن داود» مى گويد: «اموال بسيارى را كه خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحويل دادن به اباالحسن مى بردم. هنگامى كه رسيدم، مردى كه بر شترى سوار بود، پيش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و «اى محمد بن اسحاق»، من حامل نامه اى از سرورتان، ابالحسن هستم كه به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت برمى بندم. پس احتياط كنيد تا دستور فرزندم، امام حسن عليه السلام به شما برسد. ما با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شديم و گريستيم، ولى اين خبر را از ديگران كه با ما بودند، مخفى داشتيم...».[۲۳]

مراسم تشييع و خاك سپارى

بازتاب خبر شهادت پيشواى شيعيان، قلب ستم ديده مردم را جريحه دار كرد. شهر يكپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و يتيمان نشست. در روز شهادت امام، جماعت بسيارى از بنى هاشم، بنى ابى طالب وبنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شيون و زارى سراسر خانه را آكنده بود.[۲۴] مردم به صورت هاى خود سيلى مى زدند و گونه هاى خود را مى خراشيدند.[۲۵]

بدن مطهر امام هادى عليه السلام را بر دوش گرفتند و از خانه ايشان بيرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را ديد، تصميم گرفت براى عوام فريبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از اين رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمين گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسكرى عليه السلام پيش از تشييع بدن مطهر امام عليه السلام به اتفاق شيعيان بر آن نماز خوانده بود.

سپس امام را در يكى از خانه هايى كه در آن زندانى بود، به خاك سپردند. ازدحام جمعيت به قدرى بود كه حركت كردن در بين آن همه جمعيت براى امام حسن عسكرى عليه السلام مشكل بود. در اين هنگام، جوانى مركبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه كردند.[۲۶]

«ابوهاشم جعفرى» كه از نزديكان امام هادى عليه السلام بود، نيز قصيده اى در رثاى امام خود خواند.[۲۷]

پانویس

1. ائمتنا، ج 2، ص 257.

2 . نام او در الارشاد، ج 2، ص 435 عبدالله بن محمد ضبط شده است.

3 . بحارالانوار، ج 50، ص 209.

4 . بحارالانوار، ج 50، ص 161.

5 . الارشاد، ج 2، ص 436.

6 . همان، ص 142.

7 . مروج الذهب، ج 2، ص 573.

8 . الارشاد، ج 2، ص 438.

9 . اثبات الوصية، ص 197.

10 . بحارالانوار، ج 50، ص 142.

11 . تذكرة الخواص، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573.

12 . الارشاد، ج 2، ص 438.

13 . بحارالانوار، ج 50، ص 194.

14 . همان، ص 211.

15 . همان، ص 158.

16 . همان، ص 195.

17 . همان، ص 196.

18 . الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 55.

19 . تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 522.

20 . وفيات الائمه، ص 386.

21 . بحارالانوار، ج 50، ص 239.

22 . همان، ص 680.

23 . وفيات الائمه عليهم السلام، ص 385.

24 . منتهى الآمال، ج 2، ص 684.

25 . وفيات الائمه، ص 386.

26 . منتهى الآمال، ج 2، ص 683.

27 . همان.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: شهادت ها